طاهاطاها، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره

طاهاجان,خورشید آسمون زندگی ما

بدون عنوان

عمو رضا که عمو کوچیکه ی مامان نگینه و خودشم ی پسر و ی دختر گل داره در تاریخ 27 خرداد 90 نوشته: طه جان، بابا حسن، مامان نگین سلام. خداوند همه‌ی شما را به سلامت دارد. امیدوارم کار زیبایی را که آغاز كرده‌اید با دقت و کیفیت تمام ادامه دهید تا خاطرات تکرار ناپذیر این ایام برای همیشه ماندگار گردد. راستی آقا طه باید ی دوست خوب رو بهت معرفی کنم، دوست خوبی که اونم هنوز تو دل مامانشه. اسمش ابوالفضله و حدود یک ماه از تو بزرگتره. اونم امروز یعنی 28 خرداد وارد هفته 33 شده. آقا ابوالفضل ورود شما رو  به 33 هفتگی تبریک میگم. مامان ابوالفضل ضمن تبریک روز پدر به بابا طه، نوشته: سلام طه جون، قدر بابا و مامانتو بدون عزیزم براتون آرزوی موفقیت...
28 خرداد 1390

بابایی روزت مبارک

بابایی سلام. منم پسرت طه. بابایی خیلی دوست دارم. وقتی برام قصه میخونی من صداتو میشنوم. وقتی با مامان حرف میزنی و تمام سعیت رو میکنی تا اونو از نگرانی و ناراحتی نجات بدی من می فهمم. آخه مامان تنها با حرفای تو آروم میشه و من این آرامشو حس میکنم و بش نیاز دارم. من آرامش مامانم رو مدیون تو هستم باباجونم. ازت ممنونم که برای راحتی من خودتو به زحمت میندازی و سختی ها رو با چهره ای شاد تحمل میکنی. خدا رو هم شکر می‌کنم که بابای خوبی مثل تو به من داده که فرشته زندگی منه. در آرزوی روزی هستم که بتونم با دستای کوچیکم دستای پر مهرتو بگیرم و ببوسم. دستای گرم تو به من امنیت میده. پس همیشه کنار من بمون. تو امید زندگی منی. روزت مبارک. ای خدای مهربون! دس...
25 خرداد 1390

خاطرات مامان و بابا- مهر پدری

طاهای مامان، عزیز دل بابا سلام. سلام به روی ماهت. توی یکی از روزای عید که تو حدودا 14 هفته سن داشتی و من هیچ خبری ازت نداشتم آخه هنوز تکوناتو نمیتونستم حس کنم خیلی نگران سلامتیت شده بودم، برای همین به محل کار یکی از دوستای خوبم رفتم و اون منو به زایشگاه برد تا با هم صدای قلبتو بشنویم. بابا هم اومده بود و اونم نگران پشت در منتظر ایستاده بود. از دوستم خواستم صدای قلبتو با گوشی تلفنم ضبط کنه تا برای بابات بذارم و اونو خوشحال کنم. وقتی خانم ماما دستگاه رو روی قلبت گذاشت صدای قشنگشو شنیدم مثل صدای پای اسب بود. قربونت برم الهی خیالم راحت شد که حالت خوبه و سالمی. با تشکر از خانم ماما از بخش بیرون اومدیم. با اشتیاق و خوشحالی صدای قلبتو برای بابات گذ...
25 خرداد 1390

بدون عنوان

مریم خانم دختر دایی بابا حسن گفته که وقتی متن روزهای بدون تو رو خونده گریه اش گرفته. مریم خانم دختر دایی ناصر بابا حسن است. 3 تا خواهر و ی برادر داره. مریم جان آقا طه بازم منتظر حرفهای تواه. عمو حسین نوشته: سلام طاها جونم ! خیلی دوست دارم زودتر بیای ببینمت!هر چند میگن که حلال زاده به داییش میره ولی من مطمئنم تو مثال نقض این ضرب المثلی و به عموت میری! عموحسین جون. منم دوست دارم و مشتاق دیدنتم. مامانم میگه تو خیلی مهربونی مثل بابام. مامانم میگه تو و بابام عین همید آخه با هم به دنیا اومدید. خیلی شگفت انگیزه ها! شنیدم این روزا سخت مشغول کار و درسی. البته مامانم میگه سختکوشی توی خون ماست و اینو از باباعلی به ارث بردیم. البته مامانم ...
23 خرداد 1390

خاطرات مامان و بابا- باباحسن، فرشته زندگی مامان و طه

طه جان پسر گلم. می خوام برات ی کمی از بابات بگم تا اونو بهتر بشناسی و همیشه قدرشناس خوبی ها و مهربونیهاش باشی و احترامشو حفظ کنی. نمیدونم از کجا برات شروع کنم. بابات خیلی مهربون و زحمتکشه. اون به خاطر راحتی ما خیلی سختی تحمل می کنه. آخه کارش خیلی سخته. بابا حسن مهندس عمرانه و توی ی شرکت مخابراتی کار می‌کنه که جایگاه هایی رو به اسم دکل برای تلفن همراه ایرانسل درست میکنن. باباحسن و همکاراش برای اینکه مردم بتونن با هم راحت تر صحبت کنن به همه نقاط ایران میرن و دکل میزنن و بعدش اونو راه اندازی می کنن. این در حالیه که بعضی وقتا ی جاهایی میرن که خیلی سرده و زیر بارون و برف کار میکنن و بعضی وقتا هم ی جاهایی میرن که خیلی گرمه و زیر آفتاب تیز و گ...
23 خرداد 1390

خاطرات مامان و بابا- ماه هفت مبارک

آقای طاهای من دلبندم، پسر گلم سلام. امیدوارم حالت خوب باشه. ورودت به ماه هفتم جنینی رو بهت تبریک میگم. دارم تصورت می کنم که میتونی چشمای قشنگ و خندونت رو باز و بسته کنی. داری از مایعی که دور و برتو پر کرده که تو رو از ضربه ها و خشکی حفظ کنه میخوری که این خوردن در واقع نفسهای تواه. قربون این نفس هات بره مامان. توی نی نی سایت خوندم که در این سن تو سکسکه می کنی و من میتونم اونو احساس کنم. عزیز دلم دیروز با بابا بردیمت دکتر. دکتر صدای قلبتو گوش داد. منم شنیدم، قربونت برم چه محکم و باصلابت بود. معلومه که پسر قوی ای هستی. وقتی به بابا مژده سلامتی تو رو دادم خیلی خوشحال شد. ما هر دو خدای مهربونو شکر کردیم که با فرشته های خوبش مواظب تواه. دوستت دار...
23 خرداد 1390

بدون عنوان

طه جونم، پسر خوب و دلبندم، سلام. از وقتی که مامان شروع به نوشتن خاطرات برای تو کرده ی عده ای از فامیل اومدن و به وبلاگ تو سر زدن و برات نظر گذاشتن. البته من نمیدونم چطور میشه نظرات دیگران هم مثل نوشته های من روی صفحه اصلی ظاهر بشه، برای همین از طرف تو از همه تشکر میکنم و از همه دوستدارای تو خواهش می کنم که بازم به دیدن ما بیان و بازم نظر بدن. من برای اینکه حق کسی از بین نره مطالب افراد رو به نام خودشون توی وبلاگ میزنم. ضمن اینکه اینجوری میتونم بقیه فامیل و دوستا رو هم به تو معرفی کنم.  
21 خرداد 1390

خاطرات مامان و بابا- خانواده

طاها جان پسر عزیز و دوست داشتنی من سلام. تا اینجا که مطالب منو خوندی به ی سری اصطلاحات و اسامی برخوردی که بهتره از همین حالا برات تعریفشون کنم، چون یکی از مفاهیمی که تو باید یاد بگیری مفهوم خانوادست و دکترا میگن بچه ها از سن 24 هفتگی که تو دل مامانشون هستن صداها رو می فهمن. منم هم این مطالبو می نویسم و هم می خونم پس تو هم یاد می گیری، حالا گوش بده. وقتی مامانا و باباها با هم ازدواج می کنن ی خانواده تشکیل میدن و این خانواده، میتونن هر تعدادی بچه داشته باشن مثل تو که بچه ما هستی. با ورود تو خانواده ما 3 نفری می شه. هر بچه ای ی مامان و ی بابا داره. من و باباتم مامان و بابا داریم، که اونا مامان بزرگ و بابابزرگ تو میشن. مامان بزرگ مادریت اسمش مام...
21 خرداد 1390

خاطرات مامان و بابا-مژده آمدن تو

با این که مدتی از بارداری من می گذشت ولی من و بابات تصمیم گرفتیم قضیه رو به کسی نگیم تا وقتی 3 ماهت بشه و خطرات بارداری کمتر بشه. البته چون مامان حالش خیلی بد بود بعضیا خودشون فهمیده بودن. ی عده ای به روشون نمی آوردن و ی عده ای هم چیزایی می گفتن ولی شاید خجالت می کشیدن سئوال کنن. از جمله کسایی که میدونست مامان بزرگ و خاله نگار و خاله مهوش بودن. چون من از هر بویی بدم می اومد نمی تونستم غذا درست کنم برای همین بعضی موقعا به اونا زحمت می دادم و اونا برام غذاهای خوشمزه می پختن و می فرستادن چون خیلی دوستت داشتن. خلاصه، نوروز سال 90 رسید و تقریبا 3 ماه از سنی که تو دل من بودی می گذشت. بابات گفت بیا خبر بچه دار شدنمونو به عنوان عیدی به بابام و بقیه ...
21 خرداد 1390

مثل روزه میمونه

براى روزه ماه رجب فضیلت بسیاری وارد شده است و روایت شده كه اگر شخصی قادر بر آن نباشد هر روز صد مرتبه این تسبیحات را بخواند تا ثواب روزه آن را دریابد: سُبْحَانَ الْإِلَهِ الْجَلِیلِ سُبْحَانَ مَنْ لا یَنْبَغِى التَّسْبِیحُ إِلا لَهُ سُبْحَانَ الْأَعَزِّ الْأَكْرَمِ سُبْحَانَ مَنْ لَبِسَ الْعِزََّ وَ هُوَ لَهُ أَهْلٌ .  
21 خرداد 1390